سنگ صبور
تمام آنچه که دیشب ابر روشن در گوش زمین خواند، با نیم نگاهی از خورشید بر باد رفت.
عشق زمین به خورشید قصه دیروز و امروز نیست، گیسوان طلایی خورشید سالهاست دل زمین را برده.
دیشب آنگاه که زمین تنها به قاب خاطره ای از خورشید دل سپرده بود، بــــــــــــــــــاز هم ابر مصلحت اندیش، نگران از عاقبت این عشق نافرجام، نجوای شبانه خویش را از سر گرفت.
ساعتی بعد نصایح ابر تمام گوش زمین را پرکرد، قلبش فسرد و جسمش یخ زد و در همان حال زیر لحاف مخملی سفید به خواب رفت.
صبحگاهان اما با اولین تلالو خورشید، شانه زدن به گیسوهای طلایی بــــــــــــــــــاز هم دل زمین را آب کرد.
نوشته شده در شنبه 86/11/13ساعت
10:26 عصر گفت و لطف شما ()
Design By : Night Melody |